يادداشت سردبير٬ شماره ۴ ٬ ۲۰ ژوئن

در آستانه ۱۸ تير
اپوزيسيون راست و سرنگونى

سياوش دانشور

۱۸ تير ۷۸ سرآغاز اعلام موجوديت توده اى جنبش سرنگونى بود. شش روزى که پيام متفاوتى را از سياست در ايران به جهانيان مخابره کرد و اثبات کرد که جدال سياسى در ايران سه طرف دارد. يک طرف آن مردم اند که کل اين بساط را نميخواهند. ۱۸ تير حکم بطلان اصلاح طلبى اسلامى و حکم سرنگونى کل نظام را کف دست سران رژيم گذاشت. همان اصلاح طلبى دستگاهى که اساس آن تلاش حکومت براى بقا و قالب زدن اعتراض سرنگونى طلبانه و به خانه فرستادن مردم بود. هشت سال بعد از ۱۸ تير صحنه سياست ايران و جهان بشدت تغيير کرده است. مردم کماکان خواهان سرنگونى هستند و جمهورى اسلامى را نميپذيرند. اصلاح طلبى اسلامى شکست خورد و در فقدان يک رهبرى منسجم و قابل اتکا رژيم اسلامى به حاکميت منحوسش ادامه داد. در اين سالها تلاش سياسى و اجتماعى عليه حکومت اسلامى هويت روشنترى يافت. جنبشهاى اجتماعى به ميدان آمدند. اعتراض نسل جديد و تعرض به ارزشهاى اسلامى انسجام بيشترى يافت. جنبش برابرى حقوق زنان با قدرت ابراز وجود کرد و مراسمهاى هشت مارس و برابرى طلبى سوسياليستى راست اپوزيسيون را هم به کرنش وادار کرد. اعتراضات وسيع معلمان تداوم يافت و صحنه سياست را تحت تاثير قرار داد. و بالاخره غول خفته بيدار شد. طبقه کارگر و اعتراض کارگرى محور اعتراض عليه وضع موجود شد. تلاش براى سازمانيابى و تشکل٬ اعتراض عليه فقر و فلاکتى که رژيم اسلامى سرمايه داران به کل جامعه تحميل کرده است٬ در مبارزه و اعتصاب کارگرى تجلى روشن يافت. اين حقيقت يعنى ابراز وجود جنبش کارگرى٬ عليرغم سکوت حرفه اى و طبقاتى راست حکومتى و اپوزيسيون٬ امروز يک داده سياسى است که کل کمپ راست براى مهار و کاناليزه کردن آن به مسيرهاى مورد نظر خود تلاش ميکند. جنبش کارگرى در ايران و افقى که پيش روى جامعه بويژه در مراسمهاى اول مه نهاده است٬ دورنماى يک تحول سوسياليستى را بعنوان يک راه حل برون رفت از بحران ترسيم کرده است. اين جنبش عظيم بايد سازمان يابد. پيشروى قابل اتکاى جنبشهاى اعتراضى در ايران و بويژه جنبش کارگرى در گرو سازماندهى وسيع و گرفتن ابتکار عمل سياسى است. اين وظيفه بلادرنگ کمونيسم کارگرى و حزب ماست.
تا به ۱۸ تير مربوط است٬ امروز تکرار اين مناسبت در قالب اوليه آن نه کافى است و نه ماهيت تحولات سياسى هشت سال اخير را بازتاب ميدهد. اين موضوع بويژه با تلاش اپوزيسيون راست که تلاش دارد يک تعرض ضد سوسياليستى و ضد کارگرى را سازمان دهد قابل توجه است. اخيرا سازى گوش خراش و آشنا در ارکسترى به وسعت راست حکومتى و اپوزيسيون کوک شده است. چند موضوع پيش زمينه اين تلاش هاى ارتجاعى است. اول٬ دولت احمدى نژاد يعنى سياست بگير و ببند و اعدام و سرکوب عريان نتوانست مردم و اعتراض شان را مهار کند. همانطور که سالها پيش اعلام کرده بوديم اين سياست خيرش را رسانده است و امکان عينى جلوگيرى از اعتراض مردم و خانه فرستادنشان را ندارد. جمهورى اسلامى عليرغم بهتر شدن موقعيت اش در منطقه و تقويت تروريسم اسلامى٬ و سياست پر و بال دادن به ارتجاع ملى و ناسيوناليستى در داخل٬ نتوانسته است موقعيتش را در مقابل اعتراض کارگرى و اعتراض آزاديخواهانه و ضد حکومتى تحکيم کند. دوم٬ بحران مشروعيت و نفس بقا رژيم بيش از هر زمان مسئله کليدى حکومت اسلامى است. سوم٬ سياست تحميل انتظار به مردم و دل بستن به "فرشته نجات آمريکا" بدرجات زيادى رنگ باخته است. چهارم٬ اعتراضات کارگرى و آزاديخواهانه عليه فقر و فلاکتى که به جامعه تحميل شده است وسعت يافتند و نخواستن جمهورى اسلامى بيش از هر زمان با عدالتخواهى و برابرى طلبى و نقد سوسياليستى وضع موجود گره ميخورد.

اين اوضاع و بويژه به ميدان آمدن طبقه کارگر و نقد سوسياليستى منشا اين ساز گوش خراش کل کمپ راست عليه هر تحول مثبت و آزاديخواهانه در جامعه ايران است. در ليگ حکومتى از هم اکنون تنور "انتخابات" گرم شده است و مدنى چيهاى اسلامى در متن ناتوانى دولت احمدى نژاد در اداره مسائل داخلى و منطقه اى و بين المللى سهامشان در بازار سياست بالا رفته است. ائتلاف اعلام نشده و وسيعى در درون و حاشيه رژيم اسلامى شکل ميگيرد که تلاش دارد يکدور ديگر مردم و طبقه کارگر را پشت سياست صبر و انتظار ببرد. جنبش ملى اسلامى در درون و بيرون حکومت به تحرک افتاده است. از هم اکنون خود را آماده "شرکت فعال" در نمايش انتخابات رژيم اسلامى ميکنند. اين جريان مدعى است که اينبار تلاش دارد "اشتباهات" سابق را تکرار نکند و به نيروى در خيابان و جنبشهاى اعتراضى توجه کند و به عنوان يک فاکتور در محاسبات سياسى خود وارد کند. از دانشگاه تا جنبش حقوق زنان تا جنبش کارگرى تلاش ميکنند قالبها و چهارچوبهاى خود را طرح کنند. ظاهرا استراتژى "فشار از پائين و چانه زنى در بالا" دوره سابق اينبار قرار است به شکل دقيقتر و ضد سوسياليستى ترى اتخاذ شود. بنگاه دروغ پراکنى بى بى سى٬ ملى مذهبى هائى که در ايران به اشتباه "ليبرال" خطابشان ميکنند٬ و حتى راستهاى حکومتى يادشان افتاده که سفر اورتگا را بهانه اى براى حمله و سرکوفت زدن به چپ و مارکسيسم قرار دهند. فراموش کردند که اورتگا جنس خودشان است و اين نعل وارونه زدنها تنها موجب مزاح جنبش سوسياليستى خواهد شد که بيست و چند سال پيش خط مشى توده ايستى و ارتجاعى دفاع از "خمينى ضد امپرياليست" را نقد و منزوى کرد. در بيرون حکومت راست پرو غربى و ناسيوناليستهاى قوم پرست همين ساز گوش خراش را کوک کرده اند. کسانى که مدتها در اتاق انتظار "بعد از عراق نوبت ايران است" چرت ميزدند و آينده خود را به استراتژى حمله نظامى گره زده بودند٬ امروز و در متن تلاشهاى آمريکا و اروپاى غربى براى نوعى کنار آمدن با رژيم اسلامى٬ سياست شان را با سياست جديد آمريکا و بقيه کمپ راست تنظيم ميکنند. طرفداران پروپا قرص رژيم چنج و حمله نظامى طرفدار "حمايت جهان آزاد از مبارزه مردم ايران" شدند! راست پرو غرب مدنيزه شده و راست شرق زده ملى اسلامى غربيزه ميشود. قوم پرستان کرد يادشان افتاده به سياق آيت الله مطهرى و بورس سياسى دنياى امروز٬ عقايد واپسگراى قوم پرستانه و هويت کاذب و عتيق قومى را با "نقد فاندمانتاليزم مارکسيستى" بيارايند! اين تلاشها از حکومت تا اپوزيسيون بى مقدمه و رعدى در آسمان بى ابر نيست. همه با يک زبان عليه مارکسيسم و کمونيسم و کارگر دم گرفته اند تا مطلوبيت خود را به طبقه بورژوازى نشان دهند.

حزب مشروطه ايران که نميداند کارگر خوردنى است يا پوشيدنى امروز ناچار است واقعيت عظيم اعتراض کارگرى را برسميت بشناسد و براى مهار آن چاره جوئى کند. آقاى رضا پهلوى دست خاتمى را از پشت بسته است و بيشتر از هر اصلاح طلبى طرفدار مبارزه مسالمت آميز و نافرمانى مدنى و اعتراض ريموت کنترلى مردم و کارگران در يک انقلاب مخملى است. حزب مشروطه ايران به کارگران توضيه ميکند که بايد راهشان را انتخاب کنند؛ بين اعتراض مدنى و اعتراض طبقاتى يکى را انتخاب کنند! خوب است يادمان باشد اينها همان کسانى هستند که صراحتا عنوان کردند کارگران بعد از جمهورى اسلامى بايد بيست سى سال کار کنند و توقع زياد نداشته باشند تا لطمات اقتصادى بازسازى شود. اينها نمايندگان پروپاقرص سرمايه دارى متکى به کار ارزان و کارگر خاموش اند. اينها همان کسانى هستند که در مقابل خطر "تجزيه ايران" اعلام کردند کنار جمهورى اسلامى قرار خواهند گرفت. اينها وارثان تاج و تخت رژيم سلطنتى هستند که امروز در کنفرانس پراگ کنار مغضوبين سپاه پاسداران ساز نافرمانى مدنى و مبارزه مسالمت آميز را کوک ميکنند و عليه طبقه کارگر و سوسياليسم در اطلاعيه هاى رسمى شان خط و نشان ميکشند. اين ساز گوش خراش و ضد سوسياليستى٬ که اگر  جمهورى اسلامى عقل داشته باشد بايد قدر آن را بداند٬ ماهيت مشترک کل کمپ راست را در مقابل اعتراض مستقل و آزاديخواهانه و سوسياليستى طبقه کارگر و مردم محروم نشان ميدهد.

خط مشى ۱۸ تير
حق با منصور حکمت بود! اين جنبش سرنگونى ابدا جنبشى "همه با هم" نيست. بعد از گذشت هشت سال٬  امروز در مناسبت ۱۸ تير٬ بيش از هر زمان اين خصلت اجتماعى و طبقاتى و جهتگيرى استراتژيک متضاد نيروهاى مخالف جمهورى اسلامى روشن است. ۱۸ تير امسال بايد مضمونى داشته باشد که اين تحولات و صفبنديهاى سياسى را منعکس دهد. در ۱۸ تير امسال و از زاويه منافع و مصالح جنبش آزادى و برابرى چند مسئله محورى است؛

۱- تاکيد بر سرنگونى تمام و کمال رژيم اسلامى و نخواستن اين حکومت. مردم ايران جمهورى اسلامى را نميخواهند و پيش شرط هر تغيير کوچک و بزرگى به نفع رفاه و امنيت و حرمت مردم سرنگونى جمهورى اسلامى است. هر سياستى که به امر سرنگونى توسط مردم تخفيق ميدهد سياستى برعليه تمايلات و اعتراض آزاديخواهانه طبقه کارگر و اکثريت مردم محروم است.
۲- اعتراضات کارگرى٬ اعتراضات دانشجوئى٬ اعتراضات زنان٬ و جنبش خلاصى فرهنگى جوانان٬ اساسا ماهيتى ضد تبعيض و اهدافى برابرى طلبانه و انسانى دارد. خواست آزادى و برابرى و نفى هر نقطه سازشى که بنوعى اختناق و نابرابرى و تبعيض را نگه ميدارد٬ يک خواست محورى ۱۸ تير و يک مشخصه جنبش آزادى و برابرى است.
۳- يک رکن سياست ايندوره رژيم اسلامى٬ دامن زدن به تبليغات ناسيوناليستى در متن پرونده هسته اى و همزمان سازماندهى تعرض فاشيستى به کارگران و شهروندان افغانستانى بوده است. ناسيوناليسم دشمن آزادى بشر در هر جاى جهان است. با پرچم ناسيوناليسم و برترى جوئى ملى و فاشيسم ضد افغان يک ذره آزادى و حقوق حقه مردم متحقق نميشود. ناسيوناليسم منشا تفرقه و زمينه ساز جنايت و سبعيت ملى همسايه عليه همسايه است. عليه اين سياست حکومت و سکوت اپوزيسيون راست بايد صريحا حرف زد. کارگران در اول مه پاسخ يکجا و روشنى دادند؛ ما انرژى هسته اى نميخواهيم! کارگران جهان متحد شويد! در مقابل اين ارتجاع ناسيوناليستى حکومت و اپوزيسيون راست بايد از هويت و حقوق جهانشمول انسانها دفاع کرد.
۴- يک رکن ديگر سياست جمهورى اسلامى در ايندوره ارعاب جنبشهاى اعتراضى از طريق دستگيرى و زندانى کردن گسترده فعالين کارگرى٬ فعالين جنبش آزادى و حقوق زن٬ فعالين دانشجوئى٬ ترورهاى خيابانى و ربودن فعالين و ناراضيان سياسى بوده است. جمهورى اسلامى در جنگ خيابانى عليه زنان و نسل جوان شکست خورد. هيچ درجه خشونت اسلامى باعث نشد که مردم سيستم زندگى و لباس پوشيدن و رفتار اجتماعى شان تغيير کند. کسى توجهى به اين قمه کشى اسلامى ندارد. هيچ درجه اى از دستگيرى و تهديد باعث نشد که جنبشهاى اعتراضى ساکت شوند و يا از ميزان اعتراض ختى در زندان کاسته شود. معنى همه اينها اينست که اين روشها عمر خود را کرده اند و درد رژيم اسلامى را دوا نميکنند. پاسخ امروز تعرض است. دفاع از حق آزادى بيقيد و شرط بيان و اعتراض و اجتماع و اعتصاب و تشکل و خواست آزادى فورى و بلادرنگ کليه زندانيان سياسى از خواستها و شعارهاى محورى ۱۸ تير امسال است. لطفا تازه مدنى شده هاى اپوزيسيون همين شعارها را سرلوحه کار خود قرار دهند!
۵- و بالاخره بايد به اين ارکستر و ساز ناهنجار و ضد کارگرى اپوزيسيون و حکومت پاسخ روشن و صريحى داد. آزادى زنان از مسير جلب و جذب نظر آيت الله هاى ضد زن نميگذرد. رفاه شهروندان از مسير تحکيم اختناق و بازسازى سرمايه دارى متکى به فقر و استثمار اکثريت مردم نميگذرد. تشکيل سازمانهاى مستقل کارگرى و اعاده حقوق و رفاه کارگران از مسير اتکا به بندهاى قانون اساسى رژيم ضد کارگر اسلامى و امکان گرائى سنديکاليستى نميگذرد. نفى اختناق از مسير عوض کردن احمدى نژاد با کروبى و رفسنجانى و امثالهم و يا مبارزه مسالمت آميز و نافرمانى مدنى نميگذرد. آزادى از مذهب و خرافه و امر سکولاريسم از باج دادن به مذهب دربارى و دگرانديشى اسلامى متحقق نميشود. تا به منافع طبقه کارگر و اکثريت مردم مربوط است٬ راست ايران در کليت خود حرفى براى زدن ندارد. چون ميخواهد عمارت ننگين و خونينى که روى گرده فقر و فلاکت و بيمارى کارگر بنا شده است را تحکيم و بازسازى کند. کارگران و زنان و جوانان براى آزادى بايد پرچم آلترناتيو آزاديخواهانه و انسانى شان را برافرازند. اين پرچم و اين راه حل٬ عليرغم اين تشبثات راستهاى اپوزيسيون و حاشيه حکومت٬ تنها ميتواند پرچم سوسياليسم کارگران باشد. ۱۸ تير امسال اگر قرار است پيشروى را تثبيت کند٬ بايد حول سوسياليسم کارگرى و راه حل کارگرى براى آزادى جامعه شکل بگيرد.

۱۸ تير امسال بايد اين پيام و اين بلوغ فکرى و سياسى و اجتماعى را در مقابل جامعه قرار دهد. مسيرى که با رويدادهاى هشت سال اخير هموار شده است و امروز ميتواند جايگاه شايسته خود را تثبيت کند. فعالين و دست اندرکاران مناسبت ۱۸ تير بايد به اين جوانب بدقت توجه کنند و اجازه ندهند که تلاش انقلابى و آزاديخواهانه تاکنونى شان ضميمه استراتژيهاى ارتجاعى و ضد کارگرى براى تداوم وضع موجود شود.  

آقاى رضا پهلوى کى ميخواهيد کمى سکولار شويد؟
رضا پهلوى بدنبال شرکت در کنفرانس دمکراسى و امنيت در پراگ گفتگوئى با راديو فردا داشت که بايد بويژه مورد توجه نسل جديد و ضد دين در ايران قرار گيرد. در اين کنفرانس از بوش و شرکا و هواداران و کارگزاران سابق حکومت اسلامى و طرفداران امروز رفراندوم تا رضا پهلوى و سلطنت طلبان شرکت داشتند. در اين مصاحبه رضا پهلوى نوعى برترى جوئى ايرانى را بروز ميدهد که اگر يک ذره آن را خراش دهيد به همان آريائى گرى معروف ميرسد. براى توضيح تفاوت ايران با عراق يا افغانستان از وجود "جامعه مدنى" در ايران و تاريخ قديمى در قياس با اين کشورها سخن ميگويد. يا اطلاعات رضا پهلوى ناقص است يا ما نميدانيم که عراق و افغانستان – عليرغم هر "قدمت تاريخى"- جامعه اى سرمايه دارى و متکى به مدنيت بورژوائى نوع رژيم شاه بودند و هر کدام بنا به اهميت و جايگاه خود در ژئوپولتيک جهانى تحولات سياسى مهمى را از سر گذرانده اند. زمانى حزب کمونيست پرو سويت عراق بزرگترين حزب کمونيست خاورميانه بود. اين ادعاى آقاى رضا پهلوى طبعا و صرفا نميتواند از سر عدم اطلاع باشد٬ بلکه توضيح سرپوشيده اين نکته است که حمله نظامى به عراق و افغانستان اشکالى نداشت٬ چون جامعه مدنى نداشتند! اما حمله به ايران فعلا خوب نيست چون ايران جامعه مدنى دارد و نافرمانى مدنى و حمايت "جهان آزاد" از مبارزه مردم ايران ميتواند مثمر ثمر باشد! اينهم تزى است!؟ اين نوع تحليل و قياس سياسى نه متکى برحقيقت تاريخى بلکه ناشى از فقدان افق استراتژيک سلطنت طلبان و نوسان در سياست آنهاست.
اما موضوع سکولاريسم رضا پهلوى و ظاهر شدن در قالب کارشناس اسلامى و دفاع از "اصول تشيع خود ما و دين خودمان" بسيار جالب است. رضا پهلوى مدعى است که نظام مورد نظر ايشان و جريان راستى که نمايندگى ميکند نظامى سکولار است. همزمان تاکيد ميکند که راه سوم اين است که حال که مذاکرات با رژيم به بن بست رسيده است٬ هم پيمان واقعى دولتهاى غربى مردم ايران هستند. پس از ما حمايت کنيد و نظام جمهورى اسلامى را به عقب نشينى وادار کنيد. چگونه؟ از طريق نافرمانى مدنى٬ مبارزه مسالمت آميز و يک انقلاب مخملى! در مورد مطلوبيت انقلاب مخملى ميگويند که من به روحيه روزگار و انقلاب مخملى معتقدام و بر اين باورم که سناريوى پرهزينه را نبايد گرفت! اينجا ترسشان را مانند هر راست ديگرى از حرکت مستقل مردم تحت عنوان سناريوى پرهزينه و خشونت اعلام ميکنند. در اين سناريوى کم هزينه مورد نظر ايشان که تقريبا کل اپوزيسيون راست روى آن توافق دارد٬ اعتصاب سراسرى کارگرى و اعتراضات جنبشهاى ديگر هم اخيرا با تاکيد بيشترى وارد شده است. قبل از رضا پهلوى اکبر گنجى اين نکات را تاکيد کرده بود. البته بشرطى که اين اعتصابات و اعتراضات "مدنى" باشد و نه "اعتراضى طبقاتى"!؟ مهمتر اينست که ايشان شب و روز در فکر اين هستند که بايد کارى کرد که هشتاد درصد نيروهاى نظام راه خروج داشته باشند. تاکيد ميکنند نظامى ها مثلا پاسدار و بسيج بايد جائى در آينده داشته باشند٬ نبايد تنها بمانند٬ فقط عوامل اصلى حکومت تنها خواهند بود. و به اين مدل آفريقاى جنوبى اطلاق ميکنند! پيشتر هم گفته اند که "همه را ميبخشيم و يک عفو عمومى صادر شود" و کسى نبايد نگران باشد!
فعلا به اين فانتزى سياسى ايشان کارى نداريم چون اين حق و حقوق به مردم ايران و نهادهاى منتخبشان مربوط است٬ احزاب و شخصيتهاى اپوزيسيون ميتوانند تلاش کنند که مردم خط مشى شان را قبول کنند. اما اگر آقاى رضا پهلوى و سلطنت طلبان خيلى مدنى شدند لطفا از لغو اعدام بيقيد و شرط دفاع کنند و نه صرفا "لغو اعدامهاى سياسى"! وقتى شما نفس اعدام و آدمکشى دولتى را نگاه ميداريد٬ بدوا و اساسا عليه مخالفين سياسى بکار خواهيد گرفت. کارى که رژيم سلطنتى در ايران و بدنبال آن رژيم اسلامى انجام داد و امروز در عراق و افغانستان محصول "جهان آزاد" رضا پهلوى نيز ادامه دارد. در عين حال اين سياست معامله و بند و بست ايشان است که نام "مدل آفريقاى جنوبى" را گرفته است. ما و مردم معتقديم که بايد حقايق روشن شود و پرونده ها ورق بخورد و مجازات اعدام فورا لغو شود. جامعه ايران اگر قرار است از اين کابوس اسلامى عبور کند و سنگ بناى يک جامعه آزاد و مدرن و انسانى را بگذارد٬ بايد سيکل باطل انتقام جوئى را در فلسفه قضا کنار بگذارد و در گام اول مجازات اعدام را تماما لغو کند. سياست انتقامجوئى و فلسفه ارتجاعى چشم در مقابل چشم همانقدر مضر است که سياست کنار آمدن با قاتلين مردم. در ضمن الگوى آفريقاى جنوبى مناسب حال جريان آقاى رضا پهلوى نيست. چون در آفريقاى جنوبى حکومت آپارتايد از نفس افتاده بود و تداوم آن براى سرمايه دارى آفريقاى جنوبى ديگر مضر بود. سازشى صورت گرفت و البته قربانيان اول آن طبقه کارگر و مردم محروم و بويژه سياه پوستان بودند. بويژه اينکه آقاى رضا پهلوى نيز نلسون ماندلا نيستند و جنبش ضد آپارتايد اسلامى را در ايران و جهان نمايندگى نميکنند. نه فقط سياست شان ربطى به آنتى آپارتايد اسلامى ندارد بلکه ميخواهند اسلام و تشيع خودشان را نگه دارند. نميشود يک تکه از يک الگو را بعنوان تابلو انتخاب کرد و فاقد بقيه خصوصيات کل پديده بود. اين نوعى بآلماسکه ميشود. مهمتر اينکه ايران آفريقاى جنوبى نيست و اين الگوبردارى اختيارى است.
اما سياست رضا پهلوى بشدت ضد روندهاى پايه اى حرکت و مبارزه نسل جديد در جامعه ايران است و ادعاى سکولار بودن ايشان را زير سوال ميبرد. ايشان به رژيم اسلامى و موجوديتش از اين سر انتقاد ميکنند که طبق فلسفه اسلامى و ظهور امام زمان و غيره٬ خلافت و حکومت حق اينها نيست! انگار خامنه اى و خمينى و مقتدا صدر و طالبان بر اين اساس سر کار آمدند! نخير آقاى رضا پهلوى٬ موضوع خيلى ساده است. وقتى حکومت ديکتاتورى پدر شما نتوانست تحت فشار امواج انقلاب سرپا بماند و خطر رشد و قدرتگيرى چپ عينى بود٬ همين امثال برگزار کنندگان کنفرانس پراگ در گوادولوپ تصميم گرفتند جريان اسلامى را به دليل خصوصيات ضد کمونيستى و مطلوبيت اش در معادلات جنگ سرد سرکار بيارند و ماموريت شان اينبود که کار ناتمام پدر شما را در مقابل انقلاب تمام کنند. آنچه را پدر شما در ۱۷ شهريوى شروع کرد آقايان در ۳۰ خرداد پايان دادند و تا امروز به همين شيوه ها سرپا مانده اند. حکومت اسلامى نه براساس "انقلاب اسلامى" سرکار آمد و نه براساس اصول تشيع مورد نظر شما و خودشان. بنا براين بحث شما مبنى براينکه "جمهورى اسلامى برخلاف تشيع خود ما است و فلسفه اينها برخلاف دين خودمون است" هيچ آخوندى را از خر مراد پائين نميکشد! هم شما ميدانيد چرا جمهورى اسلامى سرکار آمد و هم اين امتياز دادنتان به تشيع و دين خودتان و چراغ سبز به دستگاه مذهب براى شرکت در حکومت آينده به مذاق نسل جديد خوش نمى آيد. به نظر ميرسد سکولاريسم در اپوزيسيون راست ايران – چه راست پرو غربى و چه راست ملى اسلامى- عليرغم هر ادعا و سابقه و داعيه دفاع از سکولاريسم و غيره٬ هنوز کيمياست. مردم و نسل جديد دارند به "مقدس ترين" تابوهاى اسلامى حمله ميکنند و رضا پهلوى از اصول تشيع خودشان حرف ميزند! بگذاريد از آقاى رضا پهلوى بپرسيم که شما حاضريد به جاى علم و دانش و دستاوردهاى بشر امروز به فرزندانتان اين اصول تشيع خودتان را ياد دهيد و يا وادار به فراگيرى اصول تشيع و بکار گيرى آن شوند؟ بعيد ميدانم. اما اگر پاسخ منفى است چرا اين اصول ضد انسانى را تحت عنوان تشيع خودمان براى مردم تجويز ميکنند و نگه ميداريد؟
واقعيت اينست که سلطنت و اسلام و کلا سلطنت و مذهب يک دو قلوى تاريخى اند و يکى بدون ديگرى معنا و مفهومى نداشته است. هميشه شاه سايه خدا بوده و مذهب دستگاه سلطنت را مشروعيت داده است. مشکل رضا پهلوى نفس مذهب و بودنش در سياست نيست٬ بلکه نقشى است که براى مذهب در آينده در نظر دارد و حرفهاى ايشان فرمولى است براى اطمينان خاطر دادن به مقامات جمهورى اسلامى در يک سناريوى فرضى دست بدست شدن قدرت در يک انقلاب مخملى. اما تمام مشکل اين ديدگاه و اين استراتژى٬ حتى اگر فرض را به نادرست بر پراگماتيسم سياسى رضا پهلوى در مقابل مذهب بگذاريم٬ اينست که مردم نميپذيرند که کمى مذهب را عقب برانند و کمى اختناق را سرجايش بگذارند و کمى در باغ سبز آزادى را ببينند! هجوم ضد اسلامى پشت هر تحول سياسى در ايران لانه کرده و آماده تعرض است. آقاى رضا پهلوى! شما آب در هاون ميکوبيد. و تا به خود شما برميگردد٬ معلوم نيست کى ميخواهيد کمى سکولار شويد؟

***